معنی ابق ابق (اَ بَ) کنب. قنب. کنف. نوعی از کتان یا پوست قنب، رعایت، مرحمت کردن. بخشودن. مهربانی کردن. بر کسی شفقت کردن، اصلاح میان قومی: آنکس که...هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید وی بمنزلت شیر است. (تاریخ بیهقی) لغت نامه دهخدا