معنی zwinkern
zwinkern
چشمک زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با zwinkern
zwingen
zwingen
اِجبار کَردَن، زور، مَجبور کَردَن، وادار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
zwicken
zwicken
گاز گِرِفتَن، نیشگون گِرِفتَن و کِشیدَن، نِیش زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
zinken
zinken
غَرق شدن
دیکشنری هلندی به فارسی
winken
winken
صِدا زَدَن، مُوج، مُوج اَنداختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی