معنی zwicken
zwicken
گاز گرفتن، نیشگون گرفتن و کشیدن، نیش زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با zwicken
Quicken
Quicken
شِتاب دادَن، سَریع کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
flicken
flicken
وَصلِه زَدَن، پُچ
دیکشنری آلمانی به فارسی
Chicken
Chicken
مُرغی، مُرغ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
klicken
klicken
کِلیک کَردَن، کِلیک کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
Thicken
Thicken
ضَخیم کَردَن، غَلیظ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
zwijgen
zwijgen
سُکوت کَردَن، سُکوت کُن
دیکشنری هلندی به فارسی
zwinkern
zwinkern
چِشمَک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
zwingen
zwingen
اِجبار کَردَن، زور، مَجبور کَردَن، وادار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
flicken
flicken
ضَربِه سَریع زَدَن، تَلَنگُر
دیکشنری هلندی به فارسی