معنی zuschneiden
zuschneiden
بریدن، محصول
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با zuschneiden
abschneiden
abschneiden
کوتاه کَردَن، بُرِش دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
zuschreiben
zuschreiben
نِسبَت دادَن، ویژِگی، ویژِگی دانِستَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
zerschneiden
zerschneiden
بُریدَن، بُرِش دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
schneiden
schneiden
بُرِش کَردَن، بُرِش دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی