معنی zischen
zischen
هیس کردن، هیس
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با zischen
fischen
fischen
ماهی گِرِفتَن، ماهیگیری
دیکشنری آلمانی به فارسی
zischend
zischend
داغ، خَش خَش، فِش فِش کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
wischen
wischen
زَمین پاک کَردَن، پاک کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
mischen
mischen
جا بِه جا کَردَن، مَخلوط کَردَن، صَفحِه بازی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
duschen
duschen
باران باریدَن، دوش گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
löschen
löschen
پاک کَردَن، حَذف کُنید، حَذف کَردَن، خاموش کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Kitchen
Kitchen
آشپَزخانِه ای، آشپَزخانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
riechen
riechen
بو کَردَن، بو، بوییدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
waschen
waschen
شُستِشو دادَن، شُستَن
دیکشنری آلمانی به فارسی