معنی zeichnen
zeichnen
خط کشیدن، قرعه کشی، کشیدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با zeichnen
bezeichnen
bezeichnen
اِصطِلاح کَردَن، تَعیین کُنید، نِشانِه گُذاری کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
rechnen
rechnen
مُحاسِبِه کَردَن، مُحاسِبِه کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
reichen
reichen
دامَنِه داشتَن، کافی هَستَند
دیکشنری آلمانی به فارسی