معنی würzen
würzen
چاشنی زدن، فصل، طعم دادن، طعم دار کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با würzen
kürzen
kürzen
خُلاصِه کَردَن، کوتاه کَردَن، کاهِش دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
wurgen
wurgen
خَفِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
worden
worden
شُدَن، تَبدیل شَوَد
دیکشنری هلندی به فارسی
wijzen
wijzen
اِشارِه کَردَن، راه ها
دیکشنری هلندی به فارسی
werpen
werpen
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
werken
werken
کار کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
stürzen
stürzen
حَمله کَردَن، سُقوط، سَرنِگون کَردَن، سُقوط کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
würzig
würzig
بِه طُورِ تُند و تیز، تُند، پُرشور
دیکشنری آلمانی به فارسی
würfeln
würfeln
تاس اَنداختَن، تاس
دیکشنری آلمانی به فارسی