معنی winzig
winzig
خیلی کوچک، کوچک، ریز، ناچیز
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با winzig
einzig
einzig
تَنها، فَقَط
دیکشنری آلمانی به فارسی
witzig
witzig
زیرَک، خَندِه دار
دیکشنری آلمانی به فارسی
windig
windig
بادبانی، بادی
دیکشنری آلمانی به فارسی
hitzig
hitzig
با حَرارَت، گَرم شُدِه، با سَرسَختی، خونگَرم، سَرکِش
دیکشنری آلمانی به فارسی
winnie
winnie
بِه طُورِ مَلامَت آمیز، بِه طُورِ مَلموس
دیکشنری لهستانی به فارسی
weinig
weinig
اَندَک، تِعداد کَمی
دیکشنری هلندی به فارسی
würzig
würzig
بِه طُورِ تُند و تیز، تُند، پُرشور
دیکشنری آلمانی به فارسی
winklig
winklig
بِه طُورِ زاویِه ای، زاویِه ای، زاویِه دار
دیکشنری آلمانی به فارسی
eindig
eindig
مَحدود، تَمام کَردَن، بِه طُورِ مَحدود
دیکشنری هلندی به فارسی