معنی winseln
winseln
به آرامی گریه کردن، ناله، ناله کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با winseln
einzeln
einzeln
تَنها، بِه صورَتِ جُداگانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
winkelen
winkelen
خَریداری کَردَن، خَرید
دیکشنری هلندی به فارسی
wirbeln
wirbeln
چَرخاندَن، چَرخیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
wickeln
wickeln
پیچیدَن، بَستِه بَندی
دیکشنری آلمانی به فارسی
wissen
wissen
پاک کَردَن، حَذف کُنید، حَذف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
winnen
winnen
کَسب کَردَن، بَرَندِه شَوید، بُردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wensen
wensen
آرِزو کَردَن، آرِزوها
دیکشنری هلندی به فارسی
wissen
wissen
دانِستَن، دانِش
دیکشنری آلمانی به فارسی
winken
winken
صِدا زَدَن، مُوج، مُوج اَنداختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی