معنی wildern
wildern
شکار غیر قانونی کردن، شکار غیرقانونی
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با wildern
mildern
mildern
کاهِش دادَن، کاهِش دَهَد، مُلایِم کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
filtern
filtern
فیلتِر کَردَن، فیلتِر کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
lindern
lindern
تَسکِین دادَن، تَخفیف دادَن، کاهِش دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
wandern
wandern
سَرگَردان شُدَن، پیادِه رَوی
دیکشنری آلمانی به فارسی
bilden
bilden
تَشکِیل دادَن، فُرم
دیکشنری آلمانی به فارسی
willen
willen
اِرادِه داشتَن، خوٰاستَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wijder
wijder
نَذرکُنَندِه، گَستَردِه تَر
دیکشنری هلندی به فارسی
wijden
wijden
مُقَدَّس کَردَن، وَقف کُن، تَقدِیم کَردَن، وَقف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی