معنی vorausgehen
vorausgehen
پیشی گرفتن، برو جلو
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با vorausgehen
voraussehen
voraussehen
پیش بینی کَردَن، پیش بینی کُند
دیکشنری آلمانی به فارسی