معنی vertagen
vertagen
تعطیل کردن، به تعویق انداختن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با vertagen
verlagen
verlagen
پایین آوَردَن، کاهِش یابَد
دیکشنری هلندی به فارسی
vervagen
vervagen
مُبهَم کَردَن، مَحو شُدَن، کَم رَنگ شُدَن، رَنگ پَریدِگی
دیکشنری هلندی به فارسی
vertragen
vertragen
تَعویق اَنداختَن، کُند کَردَن، عَقَب اُفتادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
vertalen
vertalen
تَرجُمِه کَردَن، تَرجَمَه کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
fertigen
fertigen
ساختَن، ساخت
دیکشنری آلمانی به فارسی
ertragen
ertragen
تَحَمُّل کَردَن، خِرس
دیکشنری آلمانی به فارسی
betragen
betragen
مِقدار داشتَن، باشَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
vermaken
vermaken
سَرگَرم کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verlegen
verlegen
با شَرمَندِگی، خِجالَتی، با خِجالَت
دیکشنری هلندی به فارسی