معنی verschulden
verschulden
بدهکار کردن، تقصیر
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با verschulden
verschuiven
verschuiven
حَرَکَت دادَن، جابِجایی
دیکشنری هلندی به فارسی
verschillen
verschillen
تَفاوُت داشتَن، تَفاوُت ها
دیکشنری هلندی به فارسی
verschieden
verschieden
مُختَلِف، مُتِفاوِت اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی