معنی ungebildet
ungebildet
به طور بی سواد، بی سواد
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با ungebildet
eingebildet
eingebildet
بیهودِه، مَغرور، مُتِکَبِّر، مَغرورانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
ungemildert
ungemildert
بی رَحمانِه، کاهِش نَیافتِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
gebildet
gebildet
باهوش، تَشکیل شُدِه اَست، تَحصیل کَردِه
دیکشنری آلمانی به فارسی