معنی umstellen
umstellen
دوباره مرتّب کردن، تغییر دهید
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با umstellen
ausstellen
ausstellen
نَمایِش دادَن، نَمایِشگاه
دیکشنری آلمانی به فارسی
instellen
instellen
تَنظِیم کَردَن، مَجموعِه
دیکشنری هلندی به فارسی
opstellen
opstellen
پیش نِویس کَردَن، فُرمولِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
uitstellen
uitstellen
تَعطیل کَردَن، بِه تَعویق اَنداختَن، تَعویق اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
stellen
stellen
قَرار دادَن، مَحَل
دیکشنری آلمانی به فارسی