معنی umsetzen
umsetzen
اجرا کردن، اجرا کنند
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با umsetzen
absetzen
absetzen
عَزل کَردَن، قَرار دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
ersetzen
ersetzen
جایگُزین کَردَن، جایگُزین
دیکشنری آلمانی به فارسی
aussetzen
aussetzen
تَعلِیق کَردَن، تَعلِیق کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
besetzen
besetzen
اِشغال کَردَن، را اِشغال کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
setzen
setzen
ذین گُذاشتَن، مَجموعِه، صَندَلی گُذاشتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی