معنی typisch
typisch
نمونه وار، معمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با typisch
typisch
typisch
نِمونِه وار، مَعمولی، بِه طُورِ مَعمول
دیکشنری هلندی به فارسی
atypisch
atypisch
بِه طُورِ غِیرِ مَعمول، غِیرِ مَعمول
دیکشنری آلمانی به فارسی
topisch
topisch
اَز نَظَرِ مَوضِعی، بِه صورَتِ مَوضِعی
دیکشنری آلمانی به فارسی
atypisch
atypisch
غِیرعادّی، غِیرِ مَعمول، بِه طُورِ غِیرِ مَعمول
دیکشنری هلندی به فارسی
topisch
topisch
اَز نَظَرِ مَوضِعی، بِه صورَتِ مَوضِعی
دیکشنری هلندی به فارسی
lyrisch
lyrisch
شاعِرانِه، غِنایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
tropisch
tropisch
اُستُوایی، گَرمسیری، بِه طُورِ اُستُوایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
zynisch
zynisch
بِه طُورِ بَدبینانِه، بَدبین
دیکشنری آلمانی به فارسی
untypisch
untypisch
بِه طُورِ غِیرِمَعمولی، غِیرِ مَعمول، غِیرعادّی
دیکشنری آلمانی به فارسی