معنی tickend
tickend
تیک تیک کننده، تیک زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با tickend
ticken
ticken
تیک زَدَن، تیک بِزَنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
hockend
hockend
چُمباتمِه زَدَن، خَمیدِه شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Sickened
Sickened
آزُردِه، مَریض شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
juckend
juckend
خارِش دار
دیکشنری آلمانی به فارسی
sinkend
sinkend
کاهِش یابَندِه، غَرق شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
stockend
stockend
مُتِوَقِّف، با تَوَقُّف
دیکشنری آلمانی به فارسی
stinkend
stinkend
بوی بَد، مُتَعَفِّن
دیکشنری آلمانی به فارسی
neckend
neckend
آزاردَهَندِه، اَذیَّت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
stinkend
stinkend
بوی بَد، بَدبُو
دیکشنری هلندی به فارسی