معنی ständig
ständig
به طور دائمی، ثابت، به طور مداوم، مداومًا
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با ständig
anständig
anständig
بِه طُورِ شایِستِه، قابِلِ اِحتِرام، مُناسِب، مَؤَدَّب
دیکشنری آلمانی به فارسی
beständig
beständig
مُستَمِرّ، مُقاوِم، هَمیشِگی
دیکشنری آلمانی به فارسی
stämmig
stämmig
کوتاه و ضَخیم، تَنومَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
sündig
sündig
گُناه آلود، گُناهکار، گُناه آمیز
دیکشنری آلمانی به فارسی
tandig
tandig
دارایِ دَندان، دَندانِه دار
دیکشنری هلندی به فارسی
sandig
sandig
بِه طُورِ شِن مانَند، شِنی، شِنزار
دیکشنری آلمانی به فارسی