معنی spritzend
spritzend
با پاشیدن آب، پاشیدن، پاشیده
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با spritzend
spritzen
spritzen
پاشیدَن، سَرپیچ کَردَن، غُرغُر کَردَن، فِشاردادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
springend
springend
پَرِش، پَریدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
spuitend
spuitend
فَوَران، دَمیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی