معنی spielen
spielen
سرگرم کردن، بازی کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با spielen
spoelen
spoelen
آبکَشی کَردَن، بَرایِ شُستِشو
دیکشنری هلندی به فارسی
spelen
spelen
سَرگَرم کَردَن، بازی کَردَن، بِه بازی کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
anspielen
anspielen
اِشارِه کَردَن، بازی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
speisen
speisen
شام خُوردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
sprießen
sprießen
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Spieler
Spieler
بازیکُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
spiegeln
spiegeln
آینِه کَردَن، مُنعَکِس کُنَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
schielen
schielen
چِشمَک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
knielen
knielen
زانو زَدَن، زانو بِزَن
دیکشنری هلندی به فارسی