معنی spiegeln
spiegeln
آینه کردن، منعکس کنند
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با spiegeln
spiegelen
spiegelen
آینِه کَردَن، آینِه
دیکشنری هلندی به فارسی
spielen
spielen
سَرگَرم کَردَن، بازی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
segeln
segeln
قایِق رانی کَردَن، قایِقرانی
دیکشنری آلمانی به فارسی