معنی schütteln
schütteln
لرزاندن، تکان دادن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با schütteln
schatten
schatten
سایِه اَنداختَن، سایِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
schützen
schützen
مُحافِظَت کَردَن، مُحافِظَت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
schatten
schatten
تَقریبی کَردَن، گَنج
دیکشنری هلندی به فارسی