معنی schulden
schulden
بدهکار بودن، بدهی ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با schulden
schudden
schudden
تِکان شَدید دادَن، تِکان دادَن، لَرزاندَن، جا بِه جا کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
schelden
schelden
سَرزَنِش کَردَن، نِفرین
دیکشنری هلندی به فارسی
scheiden
scheiden
طَلاق گِرِفتَن، طَلاق
دیکشنری آلمانی به فارسی
schalten
schalten
دَندِه گُذاری کَردَن، سوئیچ
دیکشنری آلمانی به فارسی
schultern
schultern
شانِه زَدَن، شانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
schuldig
schuldig
با اِحساسِ گُناه، گُناهکار، مُقَصِّر
دیکشنری آلمانی به فارسی
schubsen
schubsen
هُل دادَن، فِشار دَهید
دیکشنری آلمانی به فارسی
schillen
schillen
پوستِه کَندَن، پوست کَندَن
دیکشنری هلندی به فارسی
schilder
schilder
نَقَّاش
دیکشنری هلندی به فارسی