معنی schneidend
schneidend
برنده، برش دادن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با schneidend
schneiden
schneiden
بُرِش کَردَن، بُرِش دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
schneidern
schneidern
دَستکاری کَردَن، خَیّاط
دیکشنری آلمانی به فارسی
schreiend
schreiend
بِه طُورِ فریادکُنان، فَریاد زَدَن، فَریاد زَنَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
scheiden
scheiden
طَلاق گِرِفتَن، طَلاق
دیکشنری آلمانی به فارسی
schneien
schneien
بَرف باریدَن، بَرف
دیکشنری آلمانی به فارسی
scheiden
scheiden
طَلاق گِرِفتَن، طَلاق دادَن، جُدا کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی