معنی schmelzen
schmelzen
ذوب شدن، ذوب شود
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با schmelzen
schmerzen
schmerzen
دَرد کَردَن، دَردها
دیکشنری آلمانی به فارسی
schmelzend
schmelzend
بِه طُورِ ذُوب شَوَندِه، ذُوب شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
schmutzen
schmutzen
لَکِّه اَنداختَن، کَثیف
دیکشنری آلمانی به فارسی
schmollen
schmollen
لَب و لُوچه اَنداختَن، نَفخ
دیکشنری آلمانی به فارسی
schmecken
schmecken
چِشیدَن، طَعمِ خوب
دیکشنری آلمانی به فارسی
schielen
schielen
چِشمَک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
scherzen
scherzen
شوخی کَردَن، شوخی، لَطیفِه گُفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
schelpen
schelpen
زَهرآگین، پوستِه ها
دیکشنری هلندی به فارسی
schelden
schelden
سَرزَنِش کَردَن، نِفرین
دیکشنری هلندی به فارسی