معنی schlaff schlaff افتاده، لنگی، به طور افتاده، به طور شلی، تنبل، سست، شل مانند دیکشنری آلمانی به فارسی
scharf scharf بِه شِدَّت، تیز، بِه طُورِ تُند، بِه طُورِ دَقیق، تُرش، تَلخ، تُند، مُشتاقانِه دیکشنری آلمانی به فارسی