معنی rutschen
rutschen
سر خوردن، اسلاید
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با rutschen
rutschig
rutschig
صاف، لَغزَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
duschen
duschen
باران باریدَن، دوش گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی