معنی ranzig
ranzig
ترش، فاسد
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با ranzig
ranzig
ranzig
تُرش، فاسِد، کُهنِه
دیکشنری هلندی به فارسی
rancio
rancio
تُرش، فاسِد، کُهنِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
kratzig
kratzig
خَراش دار
دیکشنری آلمانی به فارسی
jazzig
jazzig
پُر زَرق و بَرق، جازی، پُر سَر و صِدا
دیکشنری آلمانی به فارسی
einzig
einzig
تَنها، فَقَط
دیکشنری آلمانی به فارسی
franzir
franzir
چُروک شُدَن، اَخم کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ronzio
ronzio
وِزوِز کَردَن، وِزوِز
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
winzig
winzig
خیلی کوچَک، کوچَک، ریز، ناچیز
دیکشنری آلمانی به فارسی
handig
handig
مُناسِب، راحَت، مُفید، دَست ساز
دیکشنری هلندی به فارسی