معنی präsent
präsent
حاضر
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با präsent
présent
présent
حاضِر، اینجا، حال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prudent
prudent
اِحتیاطی، مُراقِب باشید، دَقیق، مُحتاط
دیکشنری فرانسوی به فارسی
presente
presente
حال، حاضِر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Present
Present
اِرائِه دادَن، حاضِر شُدَن، حاضِر، حال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
presente
presente
حال، حاضِر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
presente
presente
حاضِر، هَدیه، حال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
prägen
prägen
بَرجَستِه کَردَن، شِکل، چاپ کَردَن، سِکِّه ضَرب کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی