معنی Mediation
Mediation
واسطه گری، میانجیگری
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با Mediation
Mediation
Mediation
واسِطِه گَری، میانجیگَری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Meditation
Meditation
مِدیتیشِن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Medikation
Medikation
دارو
دیکشنری آلمانی به فارسی
Meditation
Meditation
مِدیتیشِن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Medication
Medication
دارو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
radiation
radiation
تابِش، تَشَعشُع، حَذف اَز شُغل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Radiation
Radiation
تابِش، تَشَعشُع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
médiation
médiation
واسِطِه گَری، میانجیگَری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Dedication
Dedication
تَقدِیم، فَداکاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی