معنی klein
klein
ریز، کوچک
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با klein
klein
klein
جُزئی، کوچَک، ریز
دیکشنری هلندی به فارسی
plein
plein
پُر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
kleić
kleić
چَسباندَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
klin
klin
بِه صورَت مُثَلَّثی پُر کَردَن، بِه صورَت نِموداری
دیکشنری لهستانی به فارسی