معنی kitzeln
kitzeln
قلقلک کردن، قلقلک دادن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با kitzeln
kitzelnd
kitzelnd
قِلقِلک کُنَندِه، قِلقِلک دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
kritzeln
kritzeln
چاپیدن، خَط خَطی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
ketteln
ketteln
زَنجیر کَردَن، زَنجیرِه ای
دیکشنری آلمانی به فارسی
einzeln
einzeln
تَنها، بِه صورَتِ جُداگانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
sitzen
sitzen
نِشَستَن، بِنِشین
دیکشنری آلمانی به فارسی
ritzen
ritzen
شِکاف ایجاد کَردَن، خَراش
دیکشنری آلمانی به فارسی
kiezen
kiezen
اِنتِخاب کَردَن، بَرایِ اِنتِخاب، شُمارِه گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی