معنی integral
integral
به طور یکپارچه، انتگرال، جدایی ناپذیر
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با integral
integral
integral
جُدایی ناپَذیر، اَنتِگرال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
integral
integral
جُدایی ناپَذیر، جامِع
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
integral
integral
جُدایی ناپَذیر، اَنتِگرال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
intégral
intégral
جُدایی ناپَذیر، اَنتِگرال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
integrar
integrar
یِکپارچِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
integrar
integrar
یِکپارچِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
integrale
integrale
جُدایی ناپَذیر، گَندُم کامِل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Integral
Integral
جُدایی ناپَذیر، اَنتِگرال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
integraal
integraal
جُدایی ناپَذیر، اَنتِگرال، بِه طُورِ یِکپارچِه
دیکشنری هلندی به فارسی