معنی hyperkritisch hyperkritisch افراطی در انتقاد، فوق بحرانی، به طور انتقادی دیکشنری آلمانی به فارسی
hyperkritisch hyperkritisch اِفراطی دَر اِنتِقاد، فُوقِ بُحرانی، بِه طُورِ اِنتِقادی دیکشنری هلندی به فارسی