ترجمه herstellen به فارسی - دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با herstellen
herstellen
- herstellen
- اِصلاح کَردَن، بازگَرداندَن، بازیابی کَردَن، دُوبارِه بِه حالَت قَبل بَرگَرداندَن
دیکشنری هلندی به فارسی
versnellen
- versnellen
- شِتاب دادَن، سُرعَت دادَن، سُرعَت حَرَکَت دادَن، شِتاب کَردَن، گاز دادَن، شِتاب گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی