معنی halb
halb
نیمه، نصف
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با halb
half
half
نِیمِه، نِصف
دیکشنری هلندی به فارسی
hali
hali
شَرایط، وَضعِیَت، شَرط، حالَت، اِیالَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی