معنی grinsend
grinsend
خنداندن، پوزخند زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با grinsend
grinsen
grinsen
لَبخَند زَدَن، پوزخَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
dringend
dringend
بِه طُورِ ضَروری، فُوری، بِه طُورِ فُوری، تَاکید شُدِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
grijzend
grijzend
سِفید شُدِه، خاکِستَری شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
grijpend
grijpend
قابِض، گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
grijnzend
grijnzend
خَنداندَن، پوزخَند زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
fronsend
fronsend
چِهرِه دَرهَم، اَخم کَردَن، با اَخم
دیکشنری هلندی به فارسی
dringend
dringend
بِه طُورِ ضَروری، فُوری، بِه طُورِ فُوری، تَاکید شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی