جدول جو
جدول جو

معنی geschickt

geschickt
با مهارت، فرستاده شد، به طور فریبکارانه، به طور ماهرانه، جالب، چابک، چابکانه، زیرکانه، ماهر، ماهرانه
دیکشنری آلمانی به فارسی

واژه‌های مرتبط با geschickt

ungeschickt

ungeschickt
بِه طُورِ بی کلِاس، دَست و پا چُلُفتی، بِه طُورِ بی لِیاقَت و بی کَمال، بِه طُورِ نَاشِیانِه، بی تَجرُبِه، بی مُلاحَظِه، نامُناسِب
دیکشنری آلمانی به فارسی