معنی Frostigkeit
Frostigkeit
سردمزاجی، سردی
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با Frostigkeit
Festigkeit
Festigkeit
اِستِحکام، قُدرَت، اِستِقامَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
Rostigkeit
Rostigkeit
زَنگ زَدِگی
دیکشنری آلمانی به فارسی