معنی foltern
foltern
شکنجه دادن، شکنجه
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با foltern
folgern
folgern
اِستِنباط کَردَن، نَتیجِه گیری
دیکشنری آلمانی به فارسی
filtern
filtern
فیلتِر کَردَن، فیلتِر کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
folteren
folteren
شِکَنجِه دادَن، شِکَنجِه
دیکشنری هلندی به فارسی
füttern
füttern
تَغذِیَه کَردَن، خُوراک
دیکشنری آلمانی به فارسی
kontern
kontern
مُقابَلِه کَردَن، شُمارندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
soltero
soltero
عَزَب، مُجَرّد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
polstern
polstern
بالِش گُذاشتَن، روکِش، پوشاندَن، ضَخیم کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
filteren
filteren
فیلتِر کَردَن، فیلتِر کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
altern
altern
پیر شُدَن، پیری
دیکشنری آلمانی به فارسی