معنی flackern
flackern
سوسو زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با flackern
flackernd
flackernd
لَرزَنده، سوسو زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
flattern
flattern
لَرزیدَن، بال زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
flankeren
flankeren
اَز پَهلو حَملِه کَردَن، جِناح
دیکشنری هلندی به فارسی
flicken
flicken
وَصلِه زَدَن، پُچ
دیکشنری آلمانی به فارسی
Slacken
Slacken
آرام کَردَن، سُست کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lockern
lockern
آرام کَردَن، شُل کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Blacken
Blacken
سیاه کَردَن، سیاه شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
flicken
flicken
ضَربِه سَریع زَدَن، تَلَنگُر
دیکشنری هلندی به فارسی