معنی fischen
fischen
ماهی گرفتن، ماهیگیری
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با fischen
zischen
zischen
هیس کَردَن، هیس
دیکشنری آلمانی به فارسی
wischen
wischen
زَمین پاک کَردَن، پاک کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
mischen
mischen
جا بِه جا کَردَن، مَخلوط کَردَن، صَفحِه بازی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
feilschen
feilschen
چانِه زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
fälschen
fälschen
تَحرِیف کَردَن، جَعلی، جَعلی بودَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
forschen
forschen
تَحقِیق کَردَن، تَحقِیق کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
duschen
duschen
باران باریدَن، دوش گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
löschen
löschen
پاک کَردَن، حَذف کُنید، حَذف کَردَن، خاموش کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
zischend
zischend
داغ، خَش خَش، فِش فِش کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی