معنی festlich
festlich
به طور جشن آمیز، جشن، حزبی، شاد
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با festlich
restlich
restlich
بِه طُورِ باقی ماندِه، باقی ماندِه اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
westlich
westlich
غَربی، غَرب، غَربی گونِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
fürstlich
fürstlich
شَاهانِه، شاهزادِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
köstlich
köstlich
بِه طُورِ خُوشمَزِه، خُوشمَزِه، لَذیذ
دیکشنری آلمانی به فارسی
deutlich
deutlich
مُتِمایِز، بِه وُضوح، واضِح
دیکشنری آلمانی به فارسی
seitlich
seitlich
جانِبی، بِه صورَتِ جانِبی
دیکشنری آلمانی به فارسی
weltlich
weltlich
بِه طُورِ دُنیَوِی، سِکُولار، دُنیَوِی
دیکشنری آلمانی به فارسی
östlich
östlich
شَرقی، شَرق
دیکشنری آلمانی به فارسی