معنی festigen
festigen
تحکیم کردن، تحکیم، محکم کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با festigen
fertigen
fertigen
ساختَن، ساخت
دیکشنری آلمانی به فارسی
vestigen
vestigen
تَاسیس کَردَن، ایجاد کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
festlegen
festlegen
تَعیین کَردَن، ایجاد کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
befestigen
befestigen
بَستَن، ضَمیمِه کَردَن، تَقوِیت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
besteigen
besteigen
صُعود کَردَن، صُعود
دیکشنری آلمانی به فارسی
bestijgen
bestijgen
صُعود کَردَن، سَوار کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی