معنی fest
fest
با اطمینان، محکم، با دقّت، به طور ثابت، ثابت
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با fest
Rest
Rest
اِستِراحَت، اِستِراحَت کُن، اِستِراحَت کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Vest
Vest
صاحِب شُدَن، جَلیقِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fast
fast
تقریباً
دیکشنری آلمانی به فارسی
Zest
Zest
اِشتیاق، مَزِّه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
West
West
غَربی، غَرب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Test
Test
آزمایِش کَردَن، تِست کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
pest
pest
طاعون
دیکشنری هلندی به فارسی
Pest
Pest
طاعون، آفَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
Best
Best
بِهتَرین
دیکشنری انگلیسی به فارسی