معنی expedient
expedient
به طور سودمند، تسریع کرد
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با expedient
expédient
expédient
مُفید، مَصلَحَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Expedient
Expedient
مُفید، مَصلَحَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Inexpedient
Inexpedient
غِیرِمُناسِب، بی مَصلَحَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
experiment
experiment
آزمایِش
دیکشنری هلندی به فارسی