معنی einschränken
einschränken
مجبور کردن، محدود کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با einschränken
einschränkend
einschränkend
بِه طُورِ مَمنوع کُنَندِه، مَحدود کُنَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی