معنی bestrahlen
bestrahlen
تاباندن، تابش کند
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با bestrahlen
bestralen
bestralen
تاباندَن، تابِش کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
bestrafen
bestrafen
تَنبِیه کَردَن، مُجازات کَردَن، مُجازات دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
bestraten
bestraten
آسفالت کَردَن، سَنگفَرش
دیکشنری هلندی به فارسی
strahlen
strahlen
پَرتو اَفکَندَن، دِرَخشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی