معنی besitzen
besitzen
دارا بودن، خود، مالک بودن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با besitzen
besetzen
besetzen
اِشغال کَردَن، را اِشغال کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
benutzen
benutzen
اِستِفادِه کَردَن، اِستِفادِه کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
Besitzer
Besitzer
دارَندِه، مالِک
دیکشنری آلمانی به فارسی
besiegen
besiegen
شِکَست دادَن، شِکَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
bezitten
bezitten
مالِک بودَن، خُود، دارا بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
bewijzen
bewijzen
اِثبات کَردَن، ثابِت کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
blitzen
blitzen
دِرَخشان شُدَن، فِلَش
دیکشنری آلمانی به فارسی
sitzen
sitzen
نِشَستَن، بِنِشین
دیکشنری آلمانی به فارسی